Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
دوشنبه ۱۸ دی ۱۴۰۲ برابر با  ۰۸ ژانويه ۲۰۲۴
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :دوشنبه ۱۸ دی ۱۴۰۲  برابر با ۰۸ ژانويه ۲۰۲۴

 

اشکان بلوچ؛ شهید انقلاب «زن، زندگی، آزادی»

 

یاشار جاوید

 

 

چند روز پیش خبر مرگ دردناک یک زندانی سیاسی در رسانه‌های اجتماعی منتشر شد که در آوار انبوه خبرهای بس تلخ و ناگوار کشتار فجیع هر روزه ی مردم بی دفاع (خصوصا ً کودکان و زنان) غزه و شدت یافتن موج قتل های عمد حکومتی در ایران، کمتر مورد توجه قرار گرفت و بازتاب یافت. نام این زندانی سیاسی قیام ژینا اشکان بلوچ بود. همان رزمی‌کارِ بی بضاعت و پیک موتوری ۳۳ ساله ای که در اینستاگرام نوشته بود: «وقتی مرگ رو در یک قدمی می‌بینم، ترجیح می‌دم به کسی وابسته نشم و کسی رو وابسته خودم نکنم». اشکان در سومین اقدام و تلاش برای رهائی از رنج‌های طاقت فرسا، قرص خورد و خودش را آویخت. اشکان که دراعتراضات ۱۴۰۱ در خیابان فریاد «زن، زندگی،آزادی» سر داده بود و برای بدیهی‌ترین ترین حق انسانی جنگیده و زندان رفته بود، در نبردی نابرابر خود را تنها یافت و جان باخت. اما این جان باختن دردناک در سومین اقدام، یک پیام اعتراضی شدیدی به جامعه و جباران حکومت بود. او که برای یک زندگی انسانی برای همه انسان‌ها جنگیده بود چگونه می‌توانست به استقبال مرگ برود؟ اشکان فریاد زده بود: «فقط همین را بدونید که [شکنجه گران] سه روز از پا آویزونم کرده بودن»! فریادی که هیچ جا شنیده نشد. ولی در تاریخ ثبت خواهد شد که جنایتکاران جبون جمهوری اسلامی چه بر سر جوانان معترض آورده‌اند (و می آورند).

اشکان ِ برخاسته از اعماق جامعه و معترض به فساد و تباهی در ایران تحت سیطره ی حکومت اسلامی، که یک بار در اعتراضات خیابانی آبان ماه ۹۸ در شهر شهریار بازداشت شده بود. دوباره اواخر شهریورماه در اعتراضات ۱۴۰۱ بازداشت شد و بشدت تحت شکنجه های روحی و جسمی قرار گرفت. اشکان در بیدادگاهی به ریاست قاضی صلواتی رذل در کمتر از پنج دقیقه با اتهامات «اجتماع و تبانی به قصد بر هم زدن امنیت کشور و اخلال در نظم عمومی» مجموعاً به شش سال زندان محکوم شد. این حکم خیلی زود در دادگاه تجدید نظر هم تأیید شد. این شکنجه ها و فشارها باعث شد که اشکان در اوایل آبان ماه سال گذشته در زندان اقدام به خودکشی کند. در این رابطه یکی ازهم‌بندی‌های سابق اشکان نوشته است: «او سال‌ها در یک قدمی مرگ، لب گور، مقاومت می‌کرد. توش و توان اشکان موقعی ته کشید که قاضی صلواتی حکمش را داد. رفت حمام خودش را بکشد. با خونش بر دیوار نوشت: داداشا حلالم کنید. بردنش بیمارستان. آنجا هم دست‌ها را گشود تا از پنجره پرواز کند. بال‌های پرندهٔ سخت‌جان شکست اما نفسش قطع نشد.» اما این پرندۀ سخت جان با این پرواز بلند از پنجره ی بیمارستان لقمان تهران دچار ضایعه نخاعی شد که او را سخت آزار می داد. در اینجا روایتی از یکی از هم بندی های سابق اشکان (بدون نام) قید می‌کنم که گرچه کمی طولانی است اما تصویر روشن‌تری از درون زندان های مخوف حکومت اسلامی ارائه می دهد. و در عین حال شمه ای از اوج قساوت و شقاوت مهره‌های جنایتکار حکومت اسلامی را هم نشان می دهد. نام های این افراد پلشت و پلید را که آلت دست مسئولان جنایتکار هستند باید به خاطر سپرد برای روز دادخواهی که دور نیست.

«بلوچ را اولین بار در حیاط بند ۱ تیپ ۶ تهران بزرگ دیدم. غروب بود. بلوچ با دو تای دیگر، هر سه کچل، خونین، له و لورده.

رسولی‌ نامی که گویا فرمانده یگان ضدشورش زندان است، دست‌ها را رو به آسمان می‌گرفت و می‌گفت: خدایا قبول کن!

سپس محکم می‌زد پسِ گردن آن سه جوان. شامل اشکانِ رزمی‌کار، زیر دست جنایتکار.

قضیه از سروصدا در بند دو شروع شده بود. چند روزی از شورش اوین {که نمی‌دانم چرا می‌گویند آتشسوزی اوین} می‌گذشت و زندانبانان نسبت به هر گونه شلوغی، بیرحم‌تر از همیشه بودند.

گارد ویژه حمله کرد و همه را زد. تخت‌ها را خراب، شیشه‌ها را شکسته و غذاها را له. در ادامه، موبلندها را کچل کردند.

تهش این سه نفر را عاملان اصلی دعوا تشخیص داده بودند. رسولی آنها را یک به یک، جلوی روی ما که کف حیاط نشسته بودیم کتک می‌زد.

پیروزفر رئیس تیپ ۶ با کت‌شلوار شیک که پیراهنش آغشته به خون اشکان بود، با کلمات رکیک به ما می‌گفت که عاقبت شورش همین است.

رسولی قد بلند، هیکلی و لباس پلنگی، هی رو به آسمان می‌گفت: " خدایا قبول کن" و می‌افتاد به جان بلوچ و آن دو تا.

خسته که شد، هر سه را با لگد و مشت از حیاط برد.

پیروزفر گفت: «متاسفانه اینجا ایرانه، مملکت تخمی که مجبوریم مواظب جون‌تون باشیم. وگرنه همه‌‌تونو می‌کشتیم و راحت می‌شدیم

ناامیدانه نگاه‌مان کرد که هنوز زنده بودیم.

به عباس محبی (نگهبان و از عرازشه عقده‌ای که معتادِ کرم ریختن روی زندانی‌هاست) گفت: کتم را بیاور.

سرافسرنگهبان علی حق‌پناه تنومندتر از رسولی، لات بی سروپا، شبیه دیو، با نگاهی خیره آمد ایستاد جلو. او روزی یک بار می‌آمد توی بند راه می‌رفت. دشنام می‌داد و سوابق تجاوزاتش را با افتخار، به رخ جوانان آزادیخواه می‌کشید.

شاید کسی این پست را برای پیروزفر فوروارد ‌کند. انگل کت‌شلوارپوشِ بی پدرمادر،... نانی که بچه‌هایت می‌بلعند، آغشته به خون اشکان بلوچ است که روی پیراهن گرانقیمتت پاشید.»

اشکان خودکشی نکرد او را کشتند. او را حکومت اسلامی به شنیع ترین شکلی به قتل رساند. اشکان شهید انقلاب «زن، زندگی، آزادی» است. او زندانی را تجربه کرده بود که رذل ترین مهره‌های حکومت در آنجا خدائی می کنند. او که مشمول طرح نمایشی «عفو» خلیفه قرار گرفته و از زندان آزاد شده بود وقتی که در آذرماه ۱۴۰۲ پیامک احضار را دریافت کرد نخواست دوباره به آن جهنم هولناک برگردد. او مظلومانه رفت چرا که ماندن در سرزمین نفرین شده ای که مراقب و نگهدارِ او نیست، میسر نبود. خصوصا ً که اشکان مادر و برادرش را هم از دست داده بود و با پدرش تنها زندگی می کرد. مسئول مستقیم این جنایت هم شخص سیدعلی خامنه ای، خلیفه مادام العمر حکومت اسلامی، است که در تمام جنایت های بی شمار دوره خلافتش دستش به خون مردم ایران چنان آلوده است که با آب زمزم و کوثر هم پاک نخواهد شد و تازه زبانش هم داراز است. اوست که آدمخواری مثل محسنی اژه ای را بعنوان قاضی القضات منصوب کرده است. و رذل ترین و بی‌شرف ترین موجودات انسان نما را هم به خدمت این سیستم حکومتی جنایت پیشه گرفته است که از هیچ قساوت و رذالتی کوتاهی نمی کنند. در چنین ورطه ی هولناک استبداد سیاه ولائی، طبیعی است که تنها جنگیدن برای اشکان سخت تر از پیش باشد. بر همه ی ماست به هر شکل ممکن از همه آنهائی که با مانیفست درخشان «زن، زندگی،آزادی» از جان مایه می‌گذارند و پیکار می‌کنند، حمایت کنیم.

 

 

یاشار جاوید

شنبه ۱۶ دی ۱۴۰۲ برابر با  ۰۶ ژانويه ۲۰۲۴

 

 

 

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©